پنج سال پیش چند ساعت قبل از این لحظه، با اولین آجر ‌ها شروع کردم به چیدن این‌ دیوآل. حالا برای خودش شده‌ است یک خانه که شاید به قول عسل دیوارهاش سپید است. روزها و شب‌ها من تکیه داده‌ام به این دیوار‌ها و توی کنج خلوتم آرام گرفته‌ام، گریه کرده‌ام، داد زده‌ام، خندیده‌ام و آواز خوانده‌ام، دوست‌های تازه پیدا کرده‌ام که شبیه هیچ کدام از دوستی‌های خارج از اینجا نبوده‌اند، هر وقت نطقم کور شده گذاشته‌ام صداهایی که دوستشان داشتم میان دیوارهاش پژواک کنند و هر موقع منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

میــمدال نیم نگاه تصفیه آب سافت واتر در شیراز دلنوشته صابر كرماني Nabz.Record گرنداستریم1625 آموزش دوچرخه سواری Idk